محل تبلیغات شما

یک دانشجوی مترجمی زبان انگلیسی



خب ترم 8 هم تموم شد و من 10 واحد دار برای این ترم ینی ترم 9.

رفتم دانشگاه. ساعت شش تا 8 شب کلاس متون ی داشتم. رفتم توی دانشگاه دیدم اصلن خبری از آدمیزاد نیست. من بودم و مسعولین محترم. رفتم اطاق اساتید. منشی گفت بودن رفتن آقای فلانی. گفتم هنوز 6 نشده ک! گفت ساعت پیش 10 دقیقه وایسادن کسی نیومد رفتن.

احساس کردم کل دانشگا حتی دیواراش بهم میخندن. هوا سرد بود چپیدم توی ماشین. مثل ببعی رفتم خونه.

چی شد ترم نهمی شدم؟ خیلی ساده. کلاسام با کلاسای بیرونم تداخل داشت و منجریه این شد ک ترم 9 هم مهمون دانشگاه باشیم!

تا الان ب یک نتیجه رسیدم. نمیشه هم دانشگاه رفت و هم کلاس داشت و هم دانش زبانی رو ارتقا داد. کلاس ک برداشتی، تیشه زدی ب دانش زبانیت. وقت و انرژی یی برای پیشرفت دانش زبانیت نمیمونه.

راستی. چهارشنبه برف سنگینی اومد و هنوزم آب نشده و آقای ترامپ هم خوشبختانه رییس جمهور امریکا شدن. آرزوی موفقیت برای این مرد بزرگ دارم.

یک دانشجوی مترجمی زبان انگلیسی

ترم ششم دانشگاه هم شروع شد. درسایی ک برداشتم یکی تایپ و نامه نگاری هست و ادبیات فیکشن و . . دیروز شنبه اولین جلسه و روز کلاسا بود. استاد پرسید آخرین کتابایی ک خوندید چی بوده؟ کلاس ساکت بود و ساکت تر شد. من ک جرات نکردم بگم ابلوموف رو خوندم. البته گفتم بعدش. گفت مگه روسی یاد داری؟ گفتم چی شده؟ من کجام؟ فارسیش رو خونده بودم. دید صدایی از بچه ها در نمیاد. گفت داستان فارسی چطور؟ صادق هدایت؟ کلاس ساکت بود. منم جرات نکردم بگم اول راهنمایی تا سوم راهنمایی، همه کتاباش رو خوندم. بازم فارسی بود. با حالتی شرم زده ب درودیوار نگاه میکردیم. آخه خیر سرمون، خیر سرم کتاب نمیخونم ک من جدیدا. فقط پای تلویزیون و اینترنتم. و رومه البته.

کلاسهایی ک هم درس میدم داره خوب میگذره. البته این عمره داره میگذره. سنگ گرانیت؟ تایپ ده انگشتیم کجا بود استاد. برو ابلوموف رو بخون.

یک دانشجوی مترجمی زبان انگلیسی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها